نگاهم اکنون به " جای گاه " تفتیده و خشک و بی آب علفیست ٬ که زمانی دلداری ام میداد و "سرزمین" ام مینامیدم .
نگاهم اکنون به " جای گاه " تفتیده و خشک و بی آب علفیست ٬ که زمانی دلداری ام میداد و "سرزمین" ام مینامیدم .
لب هایت را می دزدم تا هم آغوشی غروب دریا با ماسه های ساحل ، همراه چشمانت به جنگل پیوند نخورد .
باید پاهایم مخالف آب رودخانه قرار نمی گرفت . گرمم بود ، پا نداده به آب ، گرفت سگ ماهی